فناوری آآوآآ

Friday, November 18, 2011
0 comments

     در خبرها آمده که سرویس تلفن اینترنتی که با تکنولوژی تبدیل سیگنالهای آنالوگ صوتی به داده های دیجیتال و انتقال آن از طریق بستر وایمکس عمل می کند توسط اپراتور ایرانسل در دوازدهمین نمایشگاه بین المللی صنایع مخابراتی و اطلاع رسانیایران تله کام 2011 راه اندازی شد. بنده که با این سواد ناقصم هرچقدر خبر را بالا پایین کردم چیزی حالی ام نشد اما از اسم این فناوری که حتی قادر به تلفظ کردنش هم نیستم «آآوآآ» یک چیزهایی دستگیرم شد:
1-    این اسم از «وو ووزلا» برداشت شده و احتمالا نسل دوم این نوع شیپور می باشد. این فناوری توسط قبایل آفریقایی اختراع شده و ضمانت می کند اعصاب شما را حتی بهتر از سیم کارت های ایرانسل و خدمات آن علی الخصوص سرویس آهنگ پیشواز، خرد و خاک شیر کند.
2-    به تفسیر ایرانسل مخفف «آن آهنگ پیشواز آن آفریقایی»
3-    به تفسیر روشنفکری مخفف «آهنگ آوانگارد آغاز آشنایی»
4-    به تفسیر کیهانی مخفف «آن آقا و آن آژانس جاسوسی»
5-    به تفسیر مجالس حرکات موزون مخفف «آها آها..... ووووووی صدا دستا.... آها آها»
6-    به تفسیر همراه اول مخفف «اینا غلط کردن ازین چیزا بیارن! مگه ما مردیم» خودمان هم نفهمیدیم چجوری مخففش آن کلمه می شود اما همینه که هست!  
7-    به تفسیر مجالس عیش و ترب مخفف « آه...آه.... هوووی این جا خانواده نشسته آقا!»
8-    به تفسیر فوتبالی مخفف «« آی آی گل وای چه گلی، آخ خ خ آقای نصرتی....»

دفاعیات یک عدد قلیان هم باید تا هفته دیگر به  دادگاه ارائه شود. اما شرح ماوقع اینکه رئیس دیوان عدالت اداری تاکید کرده هفته آینده به بررسی مصوبه اخیر دولت می پردازد. وزارت بهداشت نیز می گوید از مصوبه اخیر در لغو ممنوعیت استعمال دخانیات و قلیان در قهوه خانه ها خبر ندارد. البته واضح است که سوال اصلی اینجا نیست که آیا وزیر بهداشت هم جزو دولت هست یا نه؟ بلکه مهم این است که چگونه اعضای هیئت دولت مرحمت نمودند و این قلیان بنده خدا را فعلا با وثیقه و سند از زندان آزاد کرده؟ پس به بررسی این موضوع می پردازیم:
 جلسه هیئت دولت داخلی:
-         رئیس جمهور: خب گزارش کار بدید.

-         وزیر بهداشت: ما قلیان رو تعطیل کردیم.

همگی با هم: آورین...آورین

 -         وزیر ارتباطات: AAVAA را راه اندازی کردیم.

همگی با هم: آورین...آورین

-         رئیس جمهور: ( رو به معاونین) چی هست؟

-         علی آبادی ( متخصص فینگلیش): ( در گوش رئیس جمهور  و معاونین) اسانس توتونه! اسانس اصل و عالیه علی آباد!

-         یکی از معاونین: (در گوش رئیس جمهور) پس بعد از جلسه بریم آزادش کنیم بریم دربند AAVAA بزنیم!

 

Read more »

انگشت های تاریخی

Sunday, November 06, 2011
0 comments

انگشت های تاریخی
     تقریبا همه ی ما انسان ها هر روز از انگشت هایمان استفاده می کنیم. اما کمتر کسی است که با استفاده از انگشت و فقط انگشتش بتواند یک کار تاریخی و تاریخ ساز انجام دهد. نویسنده ها، نقاشها و مجسمه سازها همگی با استفاده از انگشتهایشان هنرنمایی می کنند اما ابزار آنها تنها انگشت نیست بلکه قلم و رنگ و گچ هم به آنها کمک می کنند. اما چندتا از انگشتهای معدودی که در تاریخ ماندگار شدند اینها هستند:
1)     پتروس فداکار. شاید مشهورترین انگشت تاریخ متعلق به همین شخص نامبرده باشد که حتما همه تان ماجرایش را شنیده اید. فارغ از اینکه این ماجرا چقدر واقعیت دارد و چقدر سوتی تویش نهفته است به هرحال می توان گفت این انگشت تاریخ سازترین و مشهورترین انگشت جهان بوده که تواسنه با بستن سوراخ یک سد جان کلی آدم را نجات دهد.
2)     انگشت گالیله. گاليله دانشمند ايتاليايي است كه گفت زمين به دور خورشيد مي‌گردد ، او در سال 1642 ميلادي درگذشت. ماجرا از آنجا آغاز شد كه در سال 1793 ميلادي، 95سال پس از مرگ گاليله ، وقتي جسد او براي انتقال به مقبره جديدش در شهر فلورانس از مكان نخستين‌اش خارج شد، طرفداران اين دانشمند 3 انگشت او را برداشتند. يكي از انگشت‌ها، مدت كوتاهي بعد پيدا شد و از آن زمان تاكنون در موزه تاريخ علوم فلورانس نگهداري مي‌شود؛ ولي دو انگشت گاليله كه انگشت‌هاي مياني و شست دست راست او هستند، نزد يكي از علاقه‌مندان گاليله نگهداري مي‌شد و از نسلي به نسل ديگر می رسید. با گذر زمان، نسل بعدي مالكان انگشتان، آن را فراموش كردند و ظرف حاوي انگشتان را فروختند. سالها بعد یک مجموعه دار ظرف محتوی این آثار تاریخی را خرید اما از ارزش تاريخي آن اطلاع نيافت تا اين‌كه پس از تماس با مدير موزه فلورانس، او به‌طور تصادفي به اين راز پی برد تا از آن پس انگشت گالیله علی الخصوص انگشت میانی ایشان هر روز به صورت استوار در موزه فلورانس به سمت تاریخ و سرنوشت نشانه برود!
3)     انگشت نصرتی. اصولا ما ایرانی ها عادت نداریم که جایی در تاریخ نداشته باشیم. بنابراین باز هم یک جوان ایرانی توانست تاریخ ساز شود. وی حرکتی متهورانه داشت اما در راه جهانی کردن این انگشت تنها نبود. انقدر که خودمان این حرکت را در شبکه های اجتماعی و تلویزیون  و رسانه ها بزرگ کردیم که عکسش رفت روی جلد روزنامه های معروف ورزشی جهان و فیلمش روی سایت های بیگانه!

با گذشت بیشتر از یک هفته هنوز انگشت تاریخ ساز سوم، حادثه ساز می شود. دیروز سردار رویانیان مدیرعامل جدید پرسپولیس با اعتماد به نفس اطلاعات فوتبالی خودشان را به رخ کشیدند: «این بازیکنان با کاری که کردند به من ضرر مالی زدند. چون من باید جای آن ها بازیکن بیاورم. به هر حال این دو بازیکن برای ما مهم بودند. یکی از آن ها در خط دفاع و دیگری در خط میانی و حمله» آقای رویانیان درست است که با انگشت حمله ای انجام شده، حمله هم به شدت کارساز بوده، اما این دلیل نمی شود که پست بازیکن را عوض کنیم به خدا این دوتا جفتشان مدافع بودند! ایشان چند روز پیش هم عمق شناخت خودشان از فوتبالی ها را با جناب محصص خواندن آقای حاج رضایی نشان داد بودند.

حادثه ی دوم هم اینکه «مدیر روابط عمومی دادگستری استان گیلان آقای علی اکبری اظهار داشت: دادستان شهر رشت علیه محمد نصرتی و شیث رضایی به اتهام ارتکاب اعمال خلاف عفت عمومی و جریحه دار شدن افکار عمومی اعلام جرم کرد.» حالا شوخی شوخی انقدر قضیه را بزرگ نکنیم که این دونفر بنده خدا که یک شوخی معمولی مردهای ایرانی را انجام داده اند، اعدام کنیم! کوتاه بیایید تورو خدا!  

از همه این حرف ها گذشته نکته اینجاست که در معروف شدن انگشت پتروس فقط خودش نقش داشت، انگشت گالیله را حداکثر 30-40 نفر معروف کردند اما در انگشت نصرتی شاید بیشتر از سی چهل ملیون ایرانی نقش داشتند. واقعا چه چیز دیگری بین ما ایرانی ها انقدر سریع همه گیر می شود؟ کرم از درخت است! درخت!

 


Read more »

14آبان

Saturday, November 05, 2011
0 comments

تاریخ نگاری روز 14آبان
سربازان نوکری می کنند!
با آغاز جنگ جهاني اول با وجود اعلام بی طرفی، ایران از شمال مورد تهاجم روس‏ها و از شمال غرب زیر تاخت عثمانی ها قرار گرفت و اين دو بر سر تصرف آذربايجان در خاك ايران به جنگ پرداختند. همچنين دولت انگلستان با چند فروند كشتي، جنوب ايران را مورد تجاوز قرار داد.سفارت آلمان هم براي حفظ منافع اتباع خود در ايران، قوه مقاومتي تشكيل داد و عده‏اي از مردم را به طرفداري از خود بسيج نمود. چندي بعد هم قواي آلمان وارد ايران شدند و به جان مردم افتادند. اين اوضاع و تجاوزات مكرر، جز قحطي و قتل و غارت مردم ايران، ارمغاني نياورد و خسارات فراواني برجاي نهاد.  14 آبان 1293 مصادف با 5نوامبر 1914 در زمان جنگ جهانی اول، جلسه ی  وزيران دولت وقت ايران كه براي بررسي چگونگي مقابله با نقض بي طرفي كشور از سوي دول متخاصم تشكيل شده بود به بن بست رسيد؛ زيرا كه نظاميان وطن به دليل ضعف تجهيزات و آموزش، و نداشتن آمادگي و حتي آذوقه قادر به دفاع از بي طرفي كشور نبودند. بيشتر سربازان براي امرار معاش خود كه دولت موظف به تامين آن بود، درمنازل تهران به كارهايي ازجمله آب حوض كشي و نوکري مشغول بودند.
سردارسپه و فتح رشت
روزگار احمدشاه قاجار رفته رفته به تیرگی می رود،از سردار سپه یا رضاشاه آینده در روزنامه های آن دوران در برابر شاه جوان بزرگتر یاد می شود، طوری که در روزنامه ایران چاپ 14آبان 1300 در ستون وسط با عنوان اخبار داخله، حتی اسمی از شاه برده نمی شود اما فتح سردارسپه به رخ کشیده می شود: قبل از ظهر دیروز آقای ریئس الوزراء بدربار آمده جلسه رسمی بعدازطهر تشکیل یافته تا مدتی از شب گذشته امتداد داشت. آقای سردار سپه وزیر جنگ که برای تصفیه امور گیلان و رفاهیت اهالی آنان تشریف برده بودند پس از فتح رشت و دادن تعلیمات لازم به مامورین شب جمعه گذشته به مرکز ورود فرمودند.
تشکیل و آغاز به کار نیروی دریایی

در دوران قاجاریه تا زمان ناصرالدین‌شاه، توجهی به توسعه نیروی دریایی نشد. ناصرالدین شاه به منظور توسعه نیروی دریایی، موفق به خرید یک کشتی ۶۵۰ تنی مجهز به چهار اراده توپ کروپ از آلمان گردید که نام آن را پرسپولیس گذارد. همچنین کشتی کوچک دیگری نیز به نام شوش برای تردد و حفظ امنیت کارون خریداری شد. در زمان مظفرالدین‌شاه نیز چند کشتی کوچک (ازجمله کشتی مظفری به این ناوگان افزوده شد. ولی طی سالهای بعدی و بدلیل مشکلات داخلی ایران مشروطیت و پس از آن کودتای سوم اسفند) همه این کشتی‌ها با بی‌توجهی مواجه و در نتیجه به تدریج در خور سلطانی نزدیک بوشهر به آب فرو رفته و غرق شدند. به دلیل افزایش منافع انگلستان در خلیج فارس و ایران، ایران سالها مورد تحریم غیر علنی کشورهای اروپایی در برابر فروش اسلحه و ازجمله کشتی‌های جنگی قرار گرفت. در سالهای ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲، رضا شاه تصمیم به تجدید ناوگان جنگی دریایی گرفت و ماموریت خرید مخفیانه را به پرنس ارفع سپرد. نامبرده با زیرکی موفق گردید تا تعدادی ناو و کشتی و یدک کش از ایتالیا خریداری نموده و مقدمات آموزش افسران ایرانی در ایتالیا را فراهم آورد. مرکز نیروی دریایی ایران خرمشهر بود و در همین محل بود که پادگان، فرماندهی، مخازن و اداره بندر قرار داشت.
اعتصاب اهل قلم
از 14 آبان 1357 (پنجم نوامبر 1978) تا شانزدهم ديماه اين سال، ايران فاقد روزنامه بود. در اين مدت تنها دو سه نشريه کوچک وابسته به دولت چند شماره منتشر کردند که آنها هم مجبور به قطع انتشار شدند. 
در پي يك رشته تظاهرات گسترده كه در چند نطقه از جمله دانشگاه تهران به تيراندازي ماموران و قتل شماري از تظاهركنندگان منجر شده بود، روز 13 آبان محمدعلي سفري دبير وقت سنديكاي روزنامه نگاران ايران تصميم هيات مديره سنديكا دائر بر اعتصاب عمومي جرايد را اعلام داشت و اين اعتصاب62 روز ادامه يافت و مي توان گفت که ايران تا 16 دي ماه كه دولت نظامي ازهاري كنار رفت فاقد روزنامه بود. در تاريخ عمومي مطبوعات (تاريخ جهاني رسانه ها)، از اين اعتصاب به عنوان طولاني ترين و موثرترين اعتصاب اهل قلم در طول تاريخ 350 ساله روزنامه نگاري ياد شده است.
استعفای دولت بازرگان
دانشجویان پيرو خط امام، در دومين روز تصرف سفارت آمريكا در تهران (14 آبان 1358) اعلام داشتند كه كاركنان سفارت را تا استرداد شاه آزاد نخواهند كرد و اضافه كردند كه در ساختمان سفارت اسنادي را در رابطه با حوادث کردستان و خوزستان و اسامی برخی از جاسوسان و وابستگان به آمریکا به دست آورده اند.
آخر وقت همين روز اعلام شد كه مهندس مهدي بازرگان پس از 268 روز حكومت، كناره گيري دولت خود را تسليم كرده است و دليل آن رويدادهاي اخير و نيز انتقاد افراد و گروهها به ويژه اعتراض به ملاقات او در خارج از كشور با برژينسكي مشاور امور امنيت ملي رئيس جمهوري آمريكا بوده است.
افتتاح اولین نمایشگاه کتاب
اولين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران در روز چهاردهم آبان 1366 ش با حضور آيت‏اللَّه خامنه‏اي رييس جمهور وقت جمهور اسلامي ايران و جمعي از شخصيت‏هاي مملكتي و ادبي كشور افتتاح شد و تا بيست و سوم آبان ادامه يافت. در اولين نمايشگاه كتاب تهران، 196 مؤسسه و ناشر خارجي از 32 كشورمختلف شركت داشته و در حدود شانزده هزار عنوان كتاب عرضه شده بود. همچنين بيش از هشت هزار عنوان كتاب، مربوط به 215 ناشر داخلي بود كه در معرض ديد پانصد هزار بازديد كننده از اين نمايشگاه قرار گرفت .



Read more »

یه حبه قند

0 comments


     رضا میرکریمی، یک حبه قند گذاشته پشت دستش و فرستاده هوا برای کام ما تماشاگران. قندی که با هزار پشتوانه ی بزرگ و کوچک، هزار تعریف و تمجید از قندان سینمای به اصطلاح ملی بیرون آورده شده است. سینمای لباس، غذا و لهجه ی ایرانی. سینمایی سنت محور که در بستر خانواده های اصیل و پرجمعیت ایرانی جریان پیدا می کند. اما فارغ از تمام تصاویر زیبا و رنگارنگ این فیلم، گهگاه شوخی های ریز و هوشمندانه، شخصیت های ملموس و واقعی که هر بیننده ای نمونه ای از آنرا در خانه و خانواده ی خود دیده است نکته های بی پاسخی لااقل در ذهن نگارنده می ماند.
     صحنه ی جمع شدن کل خانواده ی فیلم در یک قاب، که به عنوان تبلیغ در تلویزیون نشان داده شد یادآور ««مهمانی مامان»» بود،تصوری که تا یک ساعت گذشته از فیلم تنها به صورت تصویری خوش آب و رنگ تر پابرجا بود. بیننده در لابه لای تمام تصاویر زیبا که هنرکارگردانی میرکریمی را نشان می دهد به دنبال اتفاقی می گردد، اتفاقی که در کنار جلوه های بصری فیلم دلیل دیگری باشد برای دنبال کردن کنجکاوانه ی فیلم، اتفاقاتی که گاهی اشاره ای به آن می شود اما فیلم و کارگردانش به راحتی از کنار آن می گذرند. نکته ی دیگر اینکه داشتن قصه ای کوتاه و لورفته در فیلم به خودی خود نقص نیست، اما عیبش اینجاست که بیننده ی موشکاف در همین قصه ی کوتاه حفره هایی کوچک پیدا کند. حرف آخر اینکه یک حبه قند میرکریمی فیلمی است شیرین که مدتی پس از دیدنش از خاطر می رود بدون آنکه سوالی در ذهن باقی بگذارد یا که به سوالی پاسخ گوید، حبه قندی که شیرین می شود دیدش اما اگر ندیدی هم چیزی از دست نداده ای.   
   
Read more »

نامه ای از کودکی

0 comments
در جریان دیدار چهره به چهره رئیس جمهور با مردم تهران در وزارت کشور، نامه کودکی به نام امیرمهدی به احمدی نژاد داده شد که وی نیز به آن پاسخ داد. من هم تصمیم گرفتم تصور کنم اگر بچه باشم چه نامه ای به ایشان بنویسم:
سلام عمو. خوبی؟ من هم خوب هستم. عمو دمتان گرم که پنج شنبه ها را تعطیل کردی خیلی حال می دهد این زنگ پنجم هم خوب چیزی است معلم نمی داند چی درس بدهد و بیشترش را ما بازی می کنیم.من طرح رایانه های شما را هم خیلی دوست دارم چون مامان گفته با پول رایانه هایت به زودی برایت یک شتر می خریم. بابا هم از شتر خیلی تعریف می کند و می گوید عین خر در بیابان های بی آب و علف کار می کند و بنزین هم نمی خواهد. اگر من شتردار شدم آخر هفته ها می دهمش به بابا تا بدون اینکه بنزین لازم داشته باشد ما را ببرد به باغ وحش آخه همش می گوید کارت سوختمان تمام شد اما الکی می گوید من خودم دیدم که کارت سوختش توی جیبش است به بابا بگو دروغ کار خیلی بدی است تازه خود شما هم گفته بودید مشکل بنزین حل!
اون سالی که آن آقای ریش سفیددار و آن عمامه ای با شما مناظره می کردند در خانه ی ما همگی دعادعا می کردند که شما در انتخابات برنده نشوید اما من که خیلی بچه تر بودم خسته می شدم اما شما را بیشتر دوست داشتم مخصوصا آنجایی که می خواستید با آن پرونده ها با آن آقای ریش سفید دار بازی کنید و هی تکانش می دادید و می گفتید بگم؟ بگم؟ آدم فکر می کرد می خواهید پرونده را مثل توپ پرتاب کنید اماباید می گفتید بندازم؟ بندازم؟ اشکال ندارد من هم از این اشتباهات می کنم. چند وقت بعدش هم که با برادرم توی خیابان بودیم یک چیزی رفت توی چشمم و هی چشمم سوخت گریه کردم این برادر من گفت که خس و خاشاکی بود که شما گفته بودید و برای همین از خس و خاشاک و آن دوتا آقا خیلی بدم آمد.
این برادر من هم پسر خوبی است اما در خانه هی به شما بدوبیراه می گوید و مامانم او را دعوا میکند که حرفهای بدبد نزند و هی میگوید از بیکاری است که اینجوری شده اما شما گفته بودید مشکل بیکاری حل! این برادر من هم آدم کنید.
توی خانه و مدرسه همه به من می گویند خیلی خنگی و همه اش من را مسخره می کنند مدام من را دعوا می کنند که چرا نمره هایم کم می شود و هیچکس به حرفهای من گوش نمی دهد اما من از شما یاد گرفتم که همیشه حرف هایم را بزنم حتی وقتی همه وسط حرف زدنم بلند می شوند و می روند و هیچکی به حرفم گوش نمی دهد.
خانوم معلم امروز گفت هرکسی باید در زندگی الگو داشته باشد علی چاقال گفت الگویش رضازاده است، احمد چهارچشمی هم گفت علی کریمی، اینها بغل دستی های من هستند. اصلا همه یک ورزشکار یا بازیگر را گفتند، هیچکس اسم یک دانشمند یا دکتر مهندس را بلد نبود،خانوم معلم عصبانی شد و می گفت همه شان از مغز فرار می کنند، ما بدبخت ها می مانیم که به شما گوساله ها درس بدیم! اما من شما را گفتم نمی دانم ولی چرا بچه ها خندیدند. اسفندیار هم یک حرفی بدی زد به شما اصلا این اسفندیارها همه شان منحرف هستند. من گفتم شما الگوی من هستنید چون گفته بودید ریاضی را بلد هستید، خوش بحالتان ریاضی خیلی سخت است راستی تا چند بلدی بشمرید؟ من تا 100بلدم ولی بابا می گوید در دوره ی شما همه تا 3هزارمیلیارد می توانند بشمرند. من میلیارد نخوانده ام وقتی از بابا پرسیدم 3هزار میلیارد یعنی چندتا؟ گفت یعنی اندازه حقوق 6میلیون ماه من! دیگه بابا خیلی عصبانی بود نتونستم بپرسم 6میلیون یعنی چی. عمو دمت گرم به همه اینهمه ریاضی یاد دادی. به من هم یاد می دی؟
عمو راستی این هفته ما امتحان داریم می شه بیایی شهر ما تا ما را بیاورند استقبال شما و مدرسه تعطیل شود؟ اون دفعه ای که آمدی مدرسه تعطیل شد اما خیلی حالمان گرفته شد ورزش داشتیم اما مجبور شدیم بیاییم زیر آفتاب بمانیم تا شما بیایید اما دیر کردید مثل اینکه ساعتتان را جا گذاشته بودید چون هی می گفتند ساعت 7؟ ساعت 8؟ ساعت 9؟
عمو راستی مادربزرگ من هم شما را خیلی دوست دارد چون می گوید خوب حال آن آقای عمامه ایه بی ریش را گرفته اید اما وقتی فارسی وان قطع می شود شما رافحش می دهد شما ببخشیدش چون پیر است و دلش می خواهد بداند این اوالونا که شوهر دارد بالاخره با کی عروسی می کند؟ از شما خواهش می کنم به خاطر مادربزرگ من هم شده این اوالونا را از شبکه 3 پخش کنید تا مادربزرگم بفهمد چی می شود و هی نگوید صد رحمت به شاه خدابیامرز که ما درمدرسه و سرصف هی بهش فحش میدهیم!
عمو من دوست دارم وقتی بزرگ شدم مثل شما یک مقام مهم داشته باشم و همش کارهای مفید مفید انجام بدهم به هرکس هم که می گویم حسابی من را تشویق می کند و می گوید که اتفاقا خیلی هم شبیه هم هستیم!

آزاد باش ای ایران/از ما فرزندان خود دلشاد باش ای ایران


Read more »

قضیه آن دختر در ایران

0 comments

این مملکت بدی اش این است که هروقت از یک جایش مدتی غافل بشی یک چیز ضایع قلمبه ای باد می کند زرت ازش می زند بیرون...مثلا همین خود من نسبت به بحث مهم سینما غفلت کردم،حالا بیا و ببین چه چیزی در چه حدی ازش زده بیرون! در حد برجستگی های خدادادیه خواهر محجبه آنجلینا جولی!
"علی سرتیپی(تهیه کننده) پیشنهاد حضور آنجلینا جولی را برای فیلم سینمایی «رسوایی» - که به تازگی به تهیه‌کنندگی و کارگردانی مسعود ده‌نمکی پروانه ساخت دریافت کرده
با عوامل فیلم در میان گذاشت که ده‌نمکی با این حضور موافقت نکرد. ده‌نمکی ضمن تایید خبر ارائه شدن این پیشنهاد، گفت: «در همان ابتدای امر به آقای سرتیپی عدم تمایل خودم را اعلام کردم تا به اسپانسرها منتقل کند.»"
در راستای اینکه چندی پیش در برنامه ی 20:30از خواهر آنجلینا، بازیگر بدن نما و در راستای منافع صهیونیست سابق، به خاظر حفظ حجاب در دیدار از قحطی زدگان سومالی تقدیر به عمل آمد و همچنین چند وقتی است که ایشان کلید کرده اند برای به دور ماندن از فضای مسموم سینمای هالیوود به دامان سینمای ایران پناه بیاورند،فلذا خواهشمندیم برادر مسعود ده نمکی اندکی از موضع رسمی خود کوتاه بیایند و التماس این حقیر و خواهر مکرمه آنجلینا جولی را برای ایفای نقش در فیلم های مفهمومی، محبوب و پرآوازه شان را پذیرا باشند. دامت برکاته!
اما در همین راستای سینما، برادر شمقدری هم اظهار نظر کردند که: «اسکار یک اتفاق سینمایی است که در کشور آمریکا اتفاق می‌افتد و جنس آن شبیه به جشن سینمای گچساران در چند روز اخیر است.»
سایر اتفاقات دنیا و مشابهشان در ایران را بررسی می کنیم:
1) جایزه ی نوبل: در حد جایزه ی نفر اول دانشگاه علمی-کاربردی واحد نازک سرا
2) فینال جام باشگاه های اروپا: در حد مسابقه ی دوستانه ی کوچه بالایی و پایینی
3) جایزه بوک تراست(جایزه کتاب‌های خردسالان): صدآفرین خانوم معلممون
4) جایزه ادبی گنکور(مشهورترین جایزه کتاب فرانسه): تل موی مهدی کلهر
5) جایزه پولیتزر: قلم قرمز کیهان

Read more »
 

About Me

شنا بلد هستید؟ زیرآبی رفته اید؟ زیرآب روشنایی کم کم رنگ می بازد, فشار روی آدم زیاد می شود,اول گوش هایت درد می گیرد بعد چشم هایت را مجبور می شوی ببندی,پایئن تر که بروی شکمت درد می گیرد, پایین تر و پایین تر در کف تاریک دریا مچاله می شوی مثل یک صفحه کاغذ دورانداختنی مثل این صفحات مجازی

© 2010 زیرآبی Design by Dzignine
In Collaboration with Edde SandsPingLebanese Girls